| | امير -
با تمام دلبستگی هایم باید روزی بروم...
روزی که در تمام شبهای مردۀ زندگیم
حتی به خواب هم نمی دیدم!
رفتن از جایی که در هوایش نفس کشیدم
وتمام از دست داده هایم را بدست آورده ام...
عاشق دلی شدم به نرمی و لطافت ابرها، ابری
که وقتی می گریید و می بارید
وجود تشنه ام را سیراب می کرد
کاش میشد صدای پاهات بپیچه تو گوش دالون
طرف دالون بگرده سر آفتابگردونامون
کاش میشد دوباره باغچه پر گلهای تو باشه
غنچه سپید مریم با نوازش تو وا شه
کاش میشد اما نمیشه نمیشه بیای دوباره
نمیشه دستات تو گلدون گلهای مریم بذاره
کاش میشد اما نمیشه این مرام روزگاره
رفتنت همیشگی بود دیگه برگشتن نداره
قسمت قرمز كابوس منه ...